دلآرامِ جهان
رفت و غزلم چشم به راهش نگران شد
دلشوره ی ما بود، دل آرام جهان شد
در اوّل آسایش مان سقف فرو ریخت
هنگام ثمر دادن مان بود خزان شد
زخمی به گل کهنه ی ما کاشت خداوند
اینجا که رسیدیم همان زخم دهان شد
آنگاه همان زخم، همان کوره ی کوچک،
شد قلّه ی یک آه، مسیر فوران شد
با ما که نمک گیر غزل بود چنین کرد
با خلق ندانیم چه ها کرد و چنان شد
ما حسرت دلتنگی و تنهایی عشقیم
یعقوب پسر دید، زلیخا که جوان شد
جان را به تمنّای لبش بردم و نگرفت
گفتم بستان بوسه بده، گفت گران شد
یک عمر به سودای لبش سوختم و آه
روزی که لب آورد ببوسم رمضان شد
یک حافظ کهنه، دو سه تا عطر، گل سر
رفت و همه ی دلخوشی ام یک چمدان شد
با هر که نوشتیم چه ها کرد به ما گفت
مصداق همان "وای به حال دگران" شد
- حامد عسکری -
پ ن ۱: این شعر رو با صدای شاعر میتونید از کانالم بشنوید...
پ ن ۲: آنروز که در محشر مردم همه گرد آیند
ما با تو در آن غوغا دزدیده نظربازیم...
- عبید زاکانی -
خ ن ۱: دکتر هاوس همیشه یه جمله معروفی داشت که تکرارش میکرد...
every body lies.
این مدت، با حجم عظیمی از دروغ از سمت رنج عظیمی از مردم مواجه شدم.
دروغهای که دیگه جنبه شخصی و بُعد کوچیک نداره، بلکه رسما تبدیل شده به فریب و دغل.
و این شرایط من رو تا سر حد مرگ میترسونه...
آدمای زمانهی ما بیشتر از اونکه آرامشبخش باشن، ترسناکن!
و این
من رو
میترسونه!
خ ن ۲: چی میشه که یک اشتباه رو دوباره تکرار میکنیم...؟
عقلم میگه نه
دلم میگه آره :(

** در حال آپدیت آرشیو موضوعی برحسب اسم شاعر هستم. به مرور تمامی اشعار ثبت شده از سال 88 و تمامی شاعرها رو از طریق این آرشیو میتونید پیدا کنید.