نام من عشق است آیا می شناسیدم؟

زخمی‌ام -زخمی سراپا- می‌‏شناسیدم؟

با شما طی‌‏کرده‌‏ام راه درازی را

خسته هستم -خسته- آیا می‌‏شناسیدم؟

راه ششصدساله‌‏ای از دفتر حافظ

تا غزل‌‏های شما، ها، می‌‏شناسیدم؟

این زمانم گرچه ابر تیره پوشیده‌است

من همان خورشیدم اما، می‌‏شناسیدم

پای رهوارش شکسته سنگلاخ دهر

اینک این افتاده از پا، می‌‏شناسیدم؟

می‌‏شناسد چشم‌‏هایم چهره‌‏هاتان را

همچنانی که شماها می‌‏شناسیدم

اینچنین بیگانه از من رو مگردانید

در مبندیدم به حاشا، می‌‏شناسیدم!

من همان دریایتان ای رهروان عشق

رودهای رو به دریا! می‌شناسیدم

اصل من بودم، بهانه بود و فرعی بود

عشق قیس و حسن لیلا می‌‏شناسیدم؟

در کف فرهاد، تیشه من نهادم، من!

من بریدم بیستون را، می‌شناسیدم

مسخ کرده چهره‌‏ام را گرچه این ایام

با همین دیوار حتی می‌‏شناسیدم

من همانم... مهربان سال‌‏های دور

رفته‌‏ام از یادتان؟ یا می‌‏شناسیدم؟

- حسین منزوی -

.

پ ن 1: در من ادراکی است از تو عاشقانه، عاشقانه
از تو تصویری است در من جاودانه، جاودانه

تو هوای عطری از صحرای دور آرزویی
از تو سنگین شهر ذهنم، کوچه کوچه، خانه خانه
- حسین منزوی -

.

خ ن: حالا که چه بخوایم، چه نخوایم، قراره لحظات کوتاهی قبل از مرگ، باز هم اسیر جبر بشیم و از بین قرص قرمزو آبی، ما که نه! بلکه اون قرص قرمز ما رو انتخاب کنه:) دوست دارم طوری زندگی کنم که تو اون لحظات، با خودم نگم "کاش فلان روز و فلان ساعت، فلان کار رو می کردم..."
دوست دارم با ایده آل گرا بودن لعنتی، خودم رو از لذت خوشی های کوچیک محروم نکنم.
دوست دارم فکر نکنم به این که چی می شه و چطوری می شه و کی می شه...
دوست دارم بخندم. و خندیدن بقیه رو ببینم.
دوست دارم ورای جنسیت و ملیت و دین و عقیده، دست اون موجودِ از درد مچاله شده و از ترس کزکرده ی درون آدما رو بگیرم...

.

پ ن 2: "این سرزمین لبریز انسان‌های به انزوا رسیده‌ای هست که به تنهایی نمی‌توانند دردها و رنج های خودشان را درمان کنند. من تنها هستم . کار زیادی هم از دستم ساخته نیست . ولی باید بروم و با کلامی یا تکان دادن دستی هم که شده قدری از دردهاشان بکاهم !
دردها بی‌شمارند . درک رنج‌های همدیگر دنیا را قشنگ می کند ...
"
- آخرین انار دنیا / بختیار علی -

.