جهانِ خالی
جهان ز جنسِ اثرهای این و آن خالیست
به هرزه وهم مچینید، کاین دکان خالیست
گرفته است حوادث، جهاتِ امکان را
ز عافیت چه زمین و چه آسمان خالیست
به رنگِ چنبرِ دف در طلسمِ پیکر ما
به هرچه دست زنی منزلِ فغان خالیست
ز شُکرِ تیغِ تو، یارب چهسان برون آید
دهانِ زخمِ اسیری که از زبان خالیست
اگرچه شوقِ تو لبریزِ حیرتم دارد
چو چشمِ آینه، آغوشِ من همان خالیست
ترشحی به مزاجِ سحابِ فیض نماند
که آستینِ کریمان چو ناودان خالیست
به چشمِ زاهدِ خودبین، چه توتیا و چه خاک
که از حقیقتِ بینش چو سرمهدان خالیست
کدام جلوه که نگذشت زین بساطِ غرور
تو هم بتاز که میدانِ امتحان خالیست
فریبِ منصبِ گوهر مخور که همچو حباب
هزار کیسه در این بحرِ بیکران خالیست
ز چاکِ دانهٔ خرما، شد اینقدر معلوم
که از وفا دلِ سختِ شکرلبان خالیست
گهر ز یأس، کمر بر شکستِ موج نبست
دلیکه پر شود از خود، ز دشمنان خالیست
به جیبِ توست، اگر خلوتی و انجمنیست
برون ز خویش کجا میروی؟ جهان خالیست
به همزبانیِ آن چشمِ سرمهسا، بیدل
چو میلِ سرمه، زبان من از بیان خالیست
- بیدل دهلوی -
پ ن: امروز که نوبت جوانی من است،
مِی نوشم از آنکه کامرانی من است؛
عیبم مکنید. گرچه تلخ است خوش است،
تلخ است، از آنکه زندگانی من است.
- خیام -
پ ن: من از همهچیز عکس میگرفتم.
داشتم سعی میکردم که افسردگی رو ثبت کنم
اما آخرش مجموعهای عکس شد از لحظههای زندگی.
- هایائو میازاکی | مستند قلمرو رویاها و دیوانگی -
پ ن: به سرو گفت کسی میوهای نمیآری؟
جواب داد که آزادگان تهیدستند
به راه عقل برفتند سعدیا بسیار
که ره به عالم دیوانگان ندانستند
- سعدی -
ح ن: بین زیباییها و شگفتیهای تموم نشدنی دنیا از یک طرف، و ظلم و تاریکی جدانشدنیش از طرف دیگه گیر میکنم.
دنیایی اونقدر قشنگ و بزرگ که مدام به حیرتم وامیداره.
و دنیایی اونقدر سیاه و تاریک که تا سر حد مرگم میترسونه!
یاد تمام قصههای تاریخی میفتم
که "ظلم" حلقه مشترکشونه
و تنها هرچند سال یک بار -"پلتفرم"وار*- جای ظالم و مظلوم عوض میشه...
*The Platform | 2019 | Galder Gaztelu-Urrutia





** در حال آپدیت آرشیو موضوعی برحسب اسم شاعر هستم. به مرور تمامی اشعار ثبت شده از سال 88 و تمامی شاعرها رو از طریق این آرشیو میتونید پیدا کنید.