آهو ندیده ای که بدانی فرار چیست

صحرا نبوده ای که بفهمی شکار چیست

باید سقوط کرد و همین طور ادامه داد

دریا نرفته ای بچشی آبشار چیست

پیشِ من از مزاحمت بادها نگو

طوفان نخورده ای که بفهمی قرار چیست

هی سبز در سفیدی چشمت جوانه زد

یک بار هم سوال نکردی بهار چیست

در خلوتت به عاقبتم فکر کرده ای ؟

خب کیفر صنوبر بی برگ و بار چیست ؟

روزی قرار شد برسیم آخرش به هم

حالا بگو پس از نرسیدن ، قرار چیست ؟

- مهدی فرجی -

.

پ ن 1 : در حسرت تو مــــیرم و دانم تو بی وفا

روزی وفا کنی که نیاید به کار من ...

- شهریار -

.

پ ن 2 : نه تو را از روبرو با جای مهری پینه بسته

من تو را از پشت سر ، با زخم خنجر می شناسم !

- حسین جنتی -

.

پ ن 3 : تن داده ام که رقص سرانگشت های تو

بندم کند ، عروسک بازیگرم کنی

تکرار کردم آنچه تو می خواستی و آه !

غافل شدم از اینکه کس دیگرم کنی

من یک حقیقتم اگر از من گذر کنی

من یک دروغ محضم اگر باورم کنی

- مهدی فرجی -

.

" شعرها از سری پست های آرشیوشده منتشر نشده هستن مربوط به سال ها پیش "
(به آرشیوی از شعرا توی یه وبلاگ حذف شده م دسترسی پیدا کردم که مربوط به حدودای سال 94 میشن و حیفن که اینجا هم ثبت نشن ).

.

خ ن: اخیرا به یه پادکستی گوش میدادم که فصل اولش توضیح و تفسیر کتاب (تفکر کند و سریع) دنیل کانمن بود و چقدر ماااااه بود. کلی کیف کردم از شنیدن کتاب به همراه تمام شعرا و حکایتایی که "پوریا احمدی پور" از مولانا و سعدی و حافظ و... می گفت.
دیروز دوباره شروع کردم به گوش دادنش از قسمت اول و تصمیم گرفتم بعد از هر قسمت ازش بنویسم تا خودمم یادم نره انسان چقدر موجود نسبی، ناقص و خطاکاریه (گناهکار نه، خطاکار).
ذهن انسان از دو تا روش برای فکر کردن استفاده می کنه. تفکر سریع و تفکر کند.
برای تفکر سریع ما هیچ زحمتی نمیکشیم، ذهنمون هیچ انرژی ای صرف نمی کنه و یه جورایی به صورت بداهه ما رو به جواب میرسونه. از عواملی که این روش فکر کردن رو شکل می دن میشه اشاره کرد به عادات و کلیشه ها. مثلا اینکه طبق کلیشه جامعه یا کلیشه تفکری که در من غالبه، اگر کسی پوششی خلاف پوشش دلخواه من داره خیلی سریع بهش برچسب بزنم. این برچسب زدن و نتیجه گیری سریع بدون هیچ فکری اتفاق افتاده و هر بار هم به نتیجه گیری مشابهی منجر میشه.
و در مقابل، تفکر کند که برای به جواب رسیدن تحلیل میکنه و انرژی نیاز داره. طبیعتا نتیجه این تفکر هم وابسته هستش به میزان اطلاعات، دانش و قدرت تحلیلی که آدم داره.
آدم به خاطر تمام محدودیت هایی که داره، نمی تونه هیچوقت به خطای تصمیم گیری صفر برسه ولی همین آگاهی به محدودیت هاش باعث میشه یک قدم جلوتر بره و زندگی رو برای خودش و اطرافیانش آروم تر کنه و حداقل از گروه "آنکس که نداند و نداند که نداند" خارج بشه :)
* به نظر شما کدوم خط بلندتره؟ :)

.