تسلیم نشو!
هر چه در روی تو گویند به زیبایی هست
وان چه در چشم تو از شوخی و رعنایی هست
سروها دیدم در باغ و تأمل کردم
قامتی نیست که چون تو به دلآرایی هست
ای که مانند تو بلبل به سخندانی نیست
نتوان گفت که طوطی به شکرخایی هست
نه تو را از من مسکین نه گل خندان را
خبر از مشغلهٔ بلبل سودایی هست
راست گفتی که فرج یابی اگر صبر کنی
صبر نیکست کسی را که توانایی هست
هرگز از دوست شنیدی که کسی بشکیبد؟
دوستی نیست در آن دل که شکیبایی هست
خبر از عشق نبودست و نباشد همه عمر
هر که او را خبر از شنعت و رسوایی هست
آن نه تنهاست که با یاد تو انسی دارد
تا نگویی که مرا طاقت تنهایی هست
همه را دیده به رویت نگرانست ولیک
همه کس را نتوان گفت که بینایی هست
گفته بودی همه زرقند و فریبند و فسوس
سعدی آن نیست ولیکن چو تو فرمایی هست
- سعدی -
پ ن:
چون نیست ز هر چه هست جز باد به دست
چون هست به هر چه هست نقصان و شکست
انگار که هر چه هست در عالم نیست
پندار که هر چه نیست در عالم هست
- خیام -
پ ن: چارلز عزیز، این کتاب را برای همهٔ آنهایی نوشتم که هرگز تسلیم نمیشوند،
حتی وقتی دریا بیرحم است و ماهیها فرار میکنند.
سانتیاگو (قهرمان داستان) ممکن است شکست بخورد،
اما هرگز تسلیم نمیشود،
و این تنها چیزی است که مهم است.
- نامهٔ ارنست همینگوی به ناشرش، پس از انتشار پیرمرد و دریا | 1952 -
ح ن: به قول شاعر،
دلی دارم
قرار اما
ندارد!