خواب

خواب خواب خواب

او غنوده است

روی ماسه های گرم

زیر نور تند افتاب

از میان پلکهای نیمه باز

خسته دل نگاه می کند

جویبار گیسوان خیس من

روی سینه اش روان شده

بوی بومی تنش

در تنم وزان شده

خسته دل نگاه می کنم :

آسمان به روی صورتش خمیده است

دست او میان ماسه های داغ

با شکسته دانه هایی از صدف

یک خط سپید بی نشان کشیده است

دوست دارمش ...

مثل دانه ای که نور را ...

مثل مزرعی که باد را ...

مثل زورقی که موج را ...

یا پرنده ای که اوج را ...

دوست دارمش ...

از میان پلکهای نیمه باز

خسته دل نگاه می کنم :

کاش با همین سکوت و با همین صفا

در میان بازوان من

خاک می شدی

با همین سکوت و با همین صفا ...

در میان بازوان من

زیر سایبان گیسوان من

لحظه ای که می مکد تورا

سرزمین تشنه تن جوان من

چون لطیف بارشی

یا مه نوازشی

کاش خاک می شدی ...

کاش خاک می شدی ...

تا دگر تنی

در هجوم روزهای دور

از تن تو رنگ و بو نمی گرفت

با تن تو خو نمی گرفت

تا دگر زنی

در نشیب سینه ات نمی غنود

سوی خانه ات نمی غنود

سوی خانه ات نمی دوید

نغمه دل تو را نمی شنود

از میان پلکهای نیمه باز

خسته دل نگاه می کنم

مثل موجها تو از کنار من

دور می شوی ...

باز دور می شوی ...

روی خط سربی افق

یک شیار نور می شوی

با چه می توان عشق را به بند جاودان کشید ؟

با کدام بوسه با کدام لب ؟

در کدام لحظه در کدام شب ؟

مثل من که نیست می شوم ...

مثل روزها ...

مثل فصلها ...

مثل آشیانه ها ...

مثل برف روی بام خانه ها ...

او هم عاقبت

در میان سایه ها غبار می شود

مثل عکس کهنه ای

تار تار می شود

با کدام بال می توان

از زوال روزها و سوزها گریخت ؟!

با کدام اشک می توان

پرده بر نگاه خیره زمان کشید ؟

عشق را به بند جاودان کشید ؟

با کدام دست ؟

خواب خواب خواب

او غنوده است

روی ماسه های گرم

زیر نور تند افتاب

- فروغ فرخزاد -

.

پ ن : ما را نه غم دوزخ و نه حرص یهشت است !

بردار ز رخ پرده که مشتاق لقاییم ...

- مولانا -

.

ح. ن (حکیمه نوشت): انسان مدام در حال تغییر و چه بسا بیگانه شدن با ورژن های قدیمی خودشه.
بعد یک روزی و یک جایی، وقتی اتفاقی با یکی از اون ورژن ها برخورد می کنه،
اونقدر باهاش احساس غریبگی می کنه که توی نگاه اول حتی نمی شناسدش!
می خوام بگم زندگی می گذره. با تمام خوبی ها و بدی هاش می گذره.
و درد یا حتی شادی ای که امروز تجربه می کنی، توی فردای نزدیک حتی جرقه ای رو هم در تو روشن نمی کنه.
دوست دارم پرواز کنم به گذشته،
و تمام ورژن های قدیمیم رو محکم در آغوش بگیرم،
و توی گوش همه شون این رو تکرار کنم.
که زندگی می گذره.
که دردی که امروز می کشی رو می فهمم.
ولی صبور باش عزیزمن :)

.

ح. ن (حکیمه نوشت): - در راستای قسمت سوم پادکست باران / کتاب تفکر کند و سریع / دنیل کانمن -
چیزی که برام جالب بود این بود که ذهن در کل علاقه داره از تفکر سریع استفاده کنه.
چرا؟ چون ذهن هم مثل تمام سیستم های دیگه توان محدودی داره و تفکر سریع انرژی کمتری ازش می گیره.
جالب تر این که زمانی که ذهن احساس آرامش خاطر داره، حس می کنه خطری تهدیدش نمی کنه و چندان نیازی نمی بینه بره سراغ تفکر کندش.
به خاطر همینه که توی روزهای صاف و آرام زندگی مون احتمال این که تصمیمات اشتباه بگیریم و مثلا سرمایه گذاری های اشتباه انجام بدیم بیشتره.
در مقابل، وقتی اوضاع بده، ذهن هشیارتره و مدام داره از تفکر کندش استفاده می کنه.
این روزا هم اگه زیادی ادامه دار بشن ذهن انرژی زیادی مصرف می کنه، حتی برای کم اهمیت ترین تصمیمات، و ممکنه جایی که واقعا نیازه کم بیاره...
پس آگاه باشیم از این ساز و کار ذهن.
اگر حرفی و کاری به دیگری آسیب می زنه و توی زندگی دیگری اثرگذاره، جلوی تفکر سریعمون رو بگیریم.
و کارهایی که برای روح و جسممون مفیده رو به عادت تبدیل کنیم تا تفکر کند مانعی برای انجام دادنشون نشه.

.

.

پرنده

چون بوم بر خرابه‌ی دنیا نشسته‌ایم

اهل زمانه را به تماشا نشسته‌ایم

بر این سرای ماتم و در این دیار رنج

بی‌خود امید بسته و بی‌جا نشسته‌ایم

ما را غم خزان و نشاط بهار نیست

آسوده همچو خار به صحرا نشسته‌ایم

گر دستِ ما زِ دامن مقصود کوته است

از پا فتاده‌ایم نه از پا نشسته‌ایم

تا هیچ منتظر نگذاریم مرگ را

ما رخت خویش بسته مهیا نشسته‌ایم

یک‌دم زِ موج حادثه ایمن نبوده‌ایم

چون ساحلیم و بر لب دریا نشسته‌ایم

از عمر جز ملال ندیدیم و همچنان

چشم امید بسته به فردا نشسته‌ایم

آتش به جان و خنده به لب در بساط دهر

چون شمع نیم‌مرده چه زیبا نشسته‌ایم

ای گل بر این نوای غم‌انگیزِ ما ببخش

کز عالمی بریده و تنها نشسته‌ایم

تا همچو ماهتاب بیایی به بامِ قصر

مانند سایه در دلِ شب‌ها نشسته‌ایم

تا با هزار ناز کنی یک نظر به ما

ما یک‌ دل و هزار تمنا نشسته‌ایم

- فریدون مشیری -

 

 پ ن ۱: مجال بی‌رحمانه اندک بود
و واقعه سخت نامنتظر.
از بهار
حظّ تماشایی نچشیدم،
که قفس
باغ را پژمرده می‌کند.
از آفتاب و نفس
چنان بریده خواهم شد
که لب از بوسه ناسیراب.
برهنه
بگو برهنه به خاکم کنند
سراپا برهنه
بدان‌گونه که عشق را نماز می‌بریم
که بی‌شایبه‌ی حجابی
با خاک
عاشقانه درآمیختن می‌خواهم...
- احمد شاملو -

 

پ ن ۲: پرنده گفت: چه بویی، چه آفتابی
آه بهار آمده است
و من به جست‌وجوی جفت خویش خواهم رفت
پرنده کوچک بود
پرنده فکر نمی‌کرد
پرنده روزنامه نمی‌خواند
پرنده قرض نداشت
پرنده آدم‌ها را نمی‌شناخت
پرنده روی هوا
و بر فراز چراغ‌های خطر
در ارتفاعِ بی‌خبری می‌پرید
و لحظه‌های آبی را
دیوانه‌وار تجربه می‌کرد
پرنده آه، فقط یک پرنده بود...
- فروغ فرخزاد -

 

پ ن ۳: دانلود (بوسه‌های بیهوده / محسن نامجو)

 

خ ن: مرزبندی‌ها و اسم گذاشتن‌ها داره برام رنگ می‌بازه.
دیگه مفاهیم و روزهای تشریفاتی و آدم‌های تشریفاتی نمی‌تونن حالم رو خوب یا بد کنن.
برای «بهار» و «عید» همونقدر ذوق دارم که  برای «تابستون» یا «زمستون»!
ولی فکر می‌کنم که شاید تفاوتی که قبلاً برای اسم‌گذاری‌ها قائل بودم بابت این بود که چرخه‌ی «سال» رو به چشم یه خط صاف می‌دیدم.
یه خط صافی که ابتداش بهاره و انتهاش زمستون.
شاید این خط صاف می‌تونست هر ابتدا و انتهایی داشته باشه، ولی اسم گذاری‌ها و جشن گرفتن‌ها باعث شده «به آخر رسیدن» و «شروع دوباره» بیشتر به چشم بیاد!
و من هم به همین فکر می‌کنم...
خوشحالم که امسال خیلی خیلی بهتر و قوی‌تر از پارسال بودم (با وجود همه‌ی اتفاقای خوب و بد). خوشحالم که بیشتر از پارسال «می‌فهمم».
و ناراحتم
که خیلی خیلی از اون‌چیزی که باید باشم فاصله دارم...
پس برای شروع دوباره برای همه‌مون،
آرزو می‌کنم صرفِ نظر از معشوق ( که می‌تونه هر چیزی یا هر کسی یا هر اتفاق و هر حالی باشه (به قول معروف «این‌جا لیلی خیلی مهم نیست، مهم اینه که تو عشق و بشناسی»))، عشق بیشتری بگیریم و ببینیم و حس کنیم.
آرزو می‌کنم که خودمون رو کمتر از یاد ببریم و یادمون بمونه تا وقتی ورای جنسیت، خودِ خودمون رو به عنوان یک موجود باارزش قبول نداشته باشیم هیچوقت نمی‌تونیم به جایی که باید، برسیم.
آرزو می‌کنم حال خوب یا حتی بدمون رو خودمون با دستای خودمون محکم بچسبیم و اجازه ندیم هیچ موجودی یا هیچ اتفاقی اونقدر توی دنیای ذهنمون بزرگ‌نمایی بشه که جلوی چشمامون و بگیره و ما رو تا همیشه توی دو قدمی‌مون حبس کنه.
پس اگر حتی ذره‌ای با این عید لفظی، مسیرمون مثبت‌تر و درست‌تر شد و یا انرژی‌مون بیشتر شد، مبارکمون باشه :)

 

ساخت کد موزیک