خلید خار درشتی بپای طفلی خرد

بهم برآمد و از پویه باز ماند و گریست

بگفت مادرش این رنج اولین قدم است

ز خار حادثه، تیه وجود خالی نیست

هنوز نیک و بد زندگی بدفتر عمر

نخوانده‌ای و بچشم تو راه و چاه، یکیست

ز پای، چون تو در افتاده‌اند بس طفلان

نیوفتاده درین سنگلاخ عبرت، کیست ؟

ندیده زحمت رفتار، ره نیاموزی

خطا نکرده، صواب و خطا چه دانی چیست

دلی که سخت ز هر غم تپید، شاد نماند

کسیکه زود دل آزرده گشت دیر نزیست

ز عهد کودکی، آمادهٔ بزرگی شو

حجاب ضعف چو از هم گسست، عزم قویست

بچشم آنکه درین دشت، چشم روشن بست

تفاوتی نکند، گر ده است چه، یا بیست

چو زخم کارگر آمد، چه سر، چه سینه، چه پای

چو سال عمر تبه شد، چه یک، چه صد، چه دویست

هزار کوه گرت سد ره شوند، برو

هزار ره گرت از پا در افکنند، بایست

- پروین اعتصامی -

پ ن: گر چه وصالش نه به کوشش دهند
هر قدر ای دل که توانی بکوش
- حافظ -

خ ن: امروز 29 اسفندماه 1402 هستش. یک سال دیگه هم گذشت.
داشتم بین مطالب اخیر وبلاگم می گشتم که ببینم پارسال چه تصمیمایی گرفته بودم و چه حال و هوایی داشتم. ولی دیدم آخرین نوشته نوروزم مربوط می شه به 3 سال پیش :)
و باز هم هم برام عجیبه هم غمناک و هم امیدبخش، که چقدر اتفاقات جورواجوری برای من و زندگیم توی این مدت افتاده.
انگار قرن ها گذشته...
فردا که روز اول سال جدیده من سر کلاسم :) و بعدشم درگیر ده ها مقاله و پروژه و تمرین و امتحانی که پیش رو دارم :D
بنابراین عملا زیاد برام تفاوتی با روزهای عادی نداره! از طرفی دوست دارم عزیز بدارمش و از طرفی ناراحتم که قراره برای خانواده های زیادی مایه خجالت و رنج و هزینه کمرشکن باشه. حیف...
روزی که می تونست خیلی ساده دلیلی باشه برای امید و زندگی و قدر لحظه رو دونستن، به خاطر طمع و بی سوادی و بی کفایتی و فساد درباریان! خودش میشه دلیلی برای رنج کشیدن.
چقدر دوست دارم ساده زیستی با این مناسبت ها ترکیب بشه و باعث اتحاد و مهرورزی و شادی مردمم بشه...
در هر صورت برای من باز هم بهانه ایه که به فال نیک می گیرمش.
امیدوارم امسال شادتر باشم و بیشتر زندگی کنم.
امیدوارم امسال تا می تونم قدم در راه بگذارم و از "رنج اولین قدم" نترسم.
امیدوارم امسال تا می تونم اشتباه کنم... تا می تونم تجربه کنم...
همین :)
نوروز مبارک ♥